واژه ها در درونم سنگینی میکنند
اما هیچکدام برای توصیف حالم مناسب نیستند
حال این روزهایم گفتنی نیست
دیگر در حال خود مانده ام چه برسد به واژه ها
فقط باید بروم،بروم به جایی دور یه جایی که هیچکی نباشد جز سکـــــوت
شاید سکوت بتواند مرا به خـــــود باز گرداند
delneveshte:moni
دلــم پُره اما حرفی برای گفتن ندارم
گفتن حرف هایم برای تو مهم نیست
چرا که به تمسخر میگیری حرف دلم را
آری تومیخندی به درد دلم..
پس بهتر است حرف هایم را در گلویم خفه کنم
من حـــرفی برای گفتن ندارم
درحالی در دلم غوغاست
delneveshte:moni
دلــم آغــوش میخواهد...
آغــوشی که بی پایان و بی انتهــا باشد
آغــوشی که به من حس اعتمـــآد بدهد
آغـــوشی که تمــــام وجـــودم را در بربگیــــرد
آغـــوشی بــی ریـا...
آغــوشی گــرم...
آغــوشی که بوی گند خیــانت ندهد
یک آغــوش ناب...
آری...
دلــــم آغــوش آسمــانی میخــواهد
delneveshte:moni
حرفــی بـرای گفتــن ندارمــ
امـــــــــــــــــــــــــــــــــا
دلـــــــــــــــــــم
بــدجـور پُـــــراســتــ
تنهام کسیو ندارم اطرافم پره از دیگــــــران
کیه ک درکـــــم میکنه
فقد سکوت میکنم
تنهاییم باعث شده بیش ازحد احساس سردی و بی کسی کنم
راستی خدا جون میشه بیایی پیشم ومنو ب آغوش گرمت بگیری؟؟
سلام دلم
چته؟بازم ناراحتی؟غمگینی؟ شاید بازم ازدنیا و ادمش یا شایدم ازخودم غمگینی؟
هـــــــــی دلــــــــ
کاریش نمیشه کرد
پس خواهشا تحمل کن این همه بی تابی و بی قراری نکن طاقت ندارم
وقتی تو اون مکان باعشق جدیدت ک مبارکت باشه من نشدم دیگری اون نشد بازم یکی دیگه دیدمت ک داشتی نازشومیکشدی و منتشو میکشیدی ک بزاره ببوسیش
ی هو دلم گرفت وقتی دیدی منو هرچی از دهنت در اومد جلوی عشقت بهم گفتی یادته؟گفتی آشغال بیشعور کثافت اینجاچیکارمیکنی؟چرا راحتمــــون نمیزاری؟وهزارتاچیزدیگه یادته من حتی دهنمو باز نکردم و یه آه هم نکشدیم فقد بهت لبخندمیزدم
گفتی لال شدی گفتی زود گورتو گم کن ای فلانی لال مونی نگرفته بودم برا این ساکت موندم وچیزی نگفتم ک جلو عشقت کم نیاری گفتم بزار بازم من خرد بشم بزار اونی ک ی زمانی بهترینم بود خوش باشه
فقد منوببخش ک لبخند اخرم همراه با اشکام بود ک میریخت اخه دسته خودم نبودن ک کنترلشون کنم
خدا دلم گرفته توتنها کسیمی ک میتونم همه درد دلامو بهت بگم
خداجون چرا دنیات اینجوریه؟خدا جونم دنیات پرشده ازخیانت وهوس بازی
حتی نمیشه ب عزیزترین کست اعتماد کنی ک ی روز اونم باکمال پرویی بهت خیانت میکنه
خدایا خودت ناظربودی ک حتی شریک زندگیه ادم بهش خیانت میکنه و میره با یکی دیگه ک چی؟اخه لامصب تو زن داری کثافت توشوهر داری!چه مرگته میری با یکی دیگه؟
یه کم بنفکرهمسرت باش ک دلش به توی ناکس خوشه
هیییییی خدا هیییییی دنیای بی وفا ک ب کسی وفا نداری
خدایا دنیا کثیف وآلوده شده تعطیلش کن
کاشکی فقد این دو کلمه از دنیا پاک میشدن فقد این دو کلمه"خیانت"هوس باز"
عزیزم ای بهترینم ک بودی میخوام چیزیو بهت بگم تو تنها وتنها لایق این کلمه هستی
"هـــــوس باز"
دخترم امروز برای تومینویسم سالهابعداگربه دنیا اومدی وبزرگ شدی قدکشیدی وخانوم شدی
دلم میخواهد تورا ازهمه پسرهای محله ومدرسه ودانشگاه دورکنم دلم میخواهد نگذارم ازخانه بیرون بروی دلم میخواهد رنگ افتاب رافقط در حیاط خانه ببینی
دخترم میدانم ازمن متنفر میشوی میدانک مرا بدترین مادر دنیا میدانی...خوب میدانم
اما دخترکم اگر بدانی چه بر سرجوانی مادرت آمدچگونه دلش شکست وآرزو هایش تباه شداز مادر گله نمیکنی
دخترم وقتی سنت هنوز درگیر احساس است ومنطق نمیشناسد عاشق میشوی
دخترکم عاشقی درد دارد
بمیرد مادر و درد آن روز هایت را نبیند
آه امشب این بغض لعنتی بدجور گلویم رافشارمیدهد طوری که دارم خفه میشوم
تحمل کردنش برام خیلی سنگین هست
خداجــون خسته ام خستـــــــه ازاین زندگیــــه تـــــــــــکراری
خدایا این ترس رو ازدلم ببربیرون...اگه خیلیه پس خودموراحت کن
خداچیکارکنم ؟؟؟سره دوراهی گیرکردم
خداجون خودت فقدازدلم باخبری میدونی چی میکشم
پس دستموبگیر
خستم ازاین زندگیه تکراری خیلی خستم...کی میشه راحت شم؟خیالم آسوده بشه؟
مردم به آینده امیدوارن ولی من... من چی؟من ازایندم نومیدترازامروز ودیروزم هستم....من ازایندم میترسم
میگن به فردایت امیدوارباش..فردا بهتراز دیروزت میشه زندگیت عوض میشه
مگه امروز فردای دیروز نبود؟پس چرا عوض نشدچرا؟
میخوام همینجاتموم بشه اینده رو نمیخوام...از آیندم بیم دارم
این زندگی فایده نداره برام
خداجون بریدم....راحتم کن...این دنیارو نمیخوام خدا نمیخواااااااااااااااااام
خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا
خيانت کرده ام .... آری
و بر عشق تو می خندم
دو چشمت را خودم امشب
به روی خویش می بندم
خيانت کرده ام .... آری
نمی دانی و می گویم
بدان راهی دگر بی تو
برای عشق می جویم
وفایم را ندیدی که
خيانت را ببین حالا
دل تنگم ندیدی که
دل سنگم ببین اما
ندیدی غرق احساسم
ندیدی گریه هایم را
خيانت کرده ام تا تو
ببینی خنده هایم را
خيانت کرده ام .... آری
چه خشنودم که می دانی
مکن اندیشه باطل
که قلبم را بسوزانی
امانت داده بودم دل
به دستانت نفهمیدی؟
چه آوردی به روز دل
خيانت کرده ای آری
ولی گویم نفهمیدی
بدی از کار من بوده
که تو اینگونه رنجیدی
ز تو قدیس تر هرگز
ندیدم من به جان تو
تو گریه می کنی اما
گمانت هست که خندیدی
وفا را من ز تو دیدم
به اسم بی وفائیها
همین بود آنجه من کردم
همان بود آنچه تو دیدی
چرا بازی کنی با من
خيانت از توئی هرگز
فقط یک لحظه دور از من
به یک بیگانه خندیدی ...
من به یادت بودم
اما تو بی احساس
به منو احساسم
تو خيانت کردی باز
یادم از یادت رفت
بی صدا قلبم مرد
من شدم تنها تر
خاطراتت رو غم برد
بی هوس عاشق بود
این دل بیچارم
از هوس تو رفتی
من هنوز بیمارم
بی خداحافظ بود
رفتنت از پیشم
دور میشیو من
بی صداتر میشم
به تو مدیونم من
عشقو یادم دادی
عاشقت بودم من
تو به بادم دادی .
ϰ-†нêmê§ |